"قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْلِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی"
از جمله روایاتی که پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» در هر فرصتی برای مردم بیان می فرمودند و در مدت بیست و سه سال رسالت، مخصوصاً در ده سالی که در مدینه بودند، شاید بیش از هزار مرتبه متذکّر آن شده اند، روایت ثقلین می باشد. لذا به عقیدۀ شیعه و سنی ، روایت ثقلین از متواترات است. تردیدی نیست که پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» در هر فرصتی می فرمودند:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی؛ أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»(1)
یعنی ای مردم، قرآن و ولایت دو ثقل گرانبها هستند و از هم جدا شدنی نیستند و اگر زمانی جدا شدند، بدانید اسلام واقعی وجود ندارد. آیۀ شریفه ای که در روز عید غدیر خم نازل شد و فرمود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(2)، نیز مؤید همین مطلب است. منظور آیۀ شریفه این است که اسلام منهای ولایت پوچ است، مثل خیمهای است که عمود نداشته باشد، معلوم است خیمهای که عمود ندارد، روی زمین افتاده و قابل استفاده نیست. بلکه مورد سوء استفادۀ دشمن واقع می شود، لذا تمسّک به قرآن و عترت و فاصله نگرفتن از این دو ثقل ارزشمند، همواره مورد تأکید پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» بوده است. حتی آن حضرت در آخرین روزهای حیات مبارک خویش برای بیان همین روایت شریف به مسجد آمدند و به اندازه ای حال ایشان بد بود که نمی توانستند راه بروند، لذا زیر بغلهایشان را گرفته بودند و کشان کشان به مسجد آمدند. چون قادر به ایستاده نماز خواندن نبودند، نماز را نشسته خواندند. بعد از نماز روی پله اول منبر نشستند و روایت ثقلین را خواندند.
إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَهَاتَیْنِ ـ وَ جَمَعَ بَیْنَ مُسَبِّحَتَیْهِ ـ وَ لَا أَقُولُ کَهَاتَیْنِ ـ وَ جَمَعَ بَیْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى ـ فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا(3)
من همانا دو چیز در میان شما میگذارم که پس از من هرگز گمراه نشوید، مادامى که به آن دو چنگ زنید، کتاب خدا، و عترتم که اهل بیت و خاندان مناند؛ زیرا خداى لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو انگشت (که با هم برابرند) ـ و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند ـ و نمیگویم مانند این دو انگشت ـ و انگشت سبابه و وسطى را به هم چسباند ـ تا یکى بر دیگرى پیش باشد و جلو افتد. پس به هر دوى اینها چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و بر ایشان جلو نیفتید که گمراه میشوید.
در کتب معتبر شیعه و سنّی آمده است که پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» پس از این خطبه که در آن خبر رحلت خود را نیز به مردم داده بودند، به منزل رفتند. برخی از نزدیکان و اصحاب، دور ایشان جمع شده بودند. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم وقتی دیدند این افراد جمع شدهاند، فرمودند:
ایتُونِی بِدَوَاةِ وَ کَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً(4)
برای من مرکب و استخوانی(5) بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.
پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در طول عمرشان چیزی ننوشتند، حتّی قرآن را، امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگران مینوشتند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسألهآموز صد مدرّس شد
بنا بود پیامبر (ص) نه بخواند و نه بنویسد، و الا اگر میخواست بنویسد، بدون شک میتوانست. امّا در این مورد خاص به جهت اهمیّت فوقالعادّهی آن، میفرمایند: برای شما بنویسم.
به هر حال، وقتی پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» چنین درخواستی کردند، عدهای از اطرافیان، مانع این کار شدند و سخنانی گفتند که موجب بروز اختلاف میان اطرافیان شد(6) و پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» نیز به آنان دستور دادند از آن جا خارج شوند و همگی به جز اهل بیت (ع) خارج شدند و پس از آن نیز پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» از دنیا رحلت فرمودند.
به هر ترتیب، معلوم میشود که این روایت از مهمترین روایات است و نکات مهمی از آن فهمیده میشود که به برخی از آن نکات اشاره می شود:
نکتۀ اول: ولایت و خلافت امیرالمومنین علی(علیه السلام)
خلافت بلافصل پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» متعلّق به امیرالمؤمنین«علیه السلام» است و هیچ کس حق ندارد خود را به جای ایشان خلیفۀ مسلمین بپندارند. هر کس غیر علی «علیه السلام» ادعای حکومت کند پوچ است. برای اینکه پیغمبراکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» مکرراً فرموده اند قرآن و عترت، ثقل یکدیگرند و اگر کسی یکی از این دو ثقل را نفی کند، معلوم است پوچ است.این استفاده از روایت، دلیل محکمی برای ردّ دشمنان شیعه است. ردّ آن کسانی که میگویند شیعه پایه و اساس ندارد.
نکتۀ دوم: امامت ائمّۀ اطهار) علیهم السلام(
نکتۀ مهم دیگری که این حدیث بر آن دلالت دارد، این است که بعد از امیرالمؤمنین«علیه السلام» و تا روز قیامت نیز باید از عترت پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»، یک نفر به عنوان خلیفۀ مسلمین و در کنار قرآن باشد؛ چرا که تا روز قیامت این دو باید در کنار هم باشند. دوازده امام «علیهم السلام»، همان عترتی هستند که پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» در روایت، ثقل قرآن معرفی می نمایند. تا حال هیچ کس نگفته آن بزرگواران عترت نیستند. بیش از چهار هزار روایت از پیغمبراکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» راجع به دوازده امام «علیهم السلام» داریم، اینقدر که راجع به حضرت مهدی «روحی فداه» روایت داریم، راجع به هیچ حکمی در اسلام روایت نداریم. یعنی بیش از ده هزار روایت از سنی و شیعه راجع به دوازده امام «علیهم السلام» من جمله حضرت مهدی «روحی فداه» موجود است. و بیش از چهار هزار روایت از این روایات، الان در کتابهای اهل سنّت، یعنی صحاح ستّه، سنن ستّه و سایر کتاب های سنّی موجود است. عترت بودن دوازده امام «علیهم السلام» به اندازهای نزد اهل سنّت واضح است که ابن عربی دربارۀ آن کتاب نوشته است. در فتوحات مکیّه یک باب مفصّلی وجود دارد که به صورت کتاب جداگانه هم چاپ شده است. ابن عربی، سنی، اما عارف است. این عارف سنّی دربارۀ اهل بیت «علیهم السلام» کتاب نوشته است. و از یک یک آن بزرگواران اسم آورده تا رسیده به حضرت مهدی «روحی فداه» و ادعای تشرف خدمت آن حضرت کرده است. ابن صباغ مالکی، سنی است و کتابی به نام «فصول المهمه» نوشته است. یعنی یک کتاب دربارۀ دوازده امام «علیهم السلام» و بالاخره بیش از پانصد کتاب از سنی و شیعه دربارۀ عترت «علیهم السلام» تألیف شده است. نام مبارک دوازده امام «علیهم السلام» در زمان پیغمبراکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» به اقرار شیعه و سنی بارها برده شده و نبیّ گرامی «صلی الله علیه و آله و سلم» عترت «علیهم السلام» را تعیین کرده اند. به همین جهت اکنون کسی از اهل سنت نداریم که بگوید عترت«علیهم السلام»، دوازده امام نیستند، مگر اینکه انصاف نداشته باشد. افزون بر این، کسی تا به حال نتوانسته است دیگران را عترت پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» معرفی نماید. و همه اقرار دارند عترت، همان دوازده نفر هستند.
نکتۀ سوم: مهدویت
نتیجۀ سومی که از این روایت شریف گرفته می شود، این است که قرآن و عترت «علیهم السلام» از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت، و این موضوع حیات امام زمان «روحی فداه» و غیبت ایشان و امامت آن حضرت در پشت پردۀ غیبت را اثبات می نماید. زیرا پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» می فرمایند: «کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» یعنی قرآن و عترت «علیهم السلام» یک لحظه هم تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد. و خواه ناخواه باید در زمان ما، امام زمان «روحی فداه» حضور داشته باشند. همان امام زمان «روحی فداه» که بیش از ده هزار روایت راجع به ایشان نقل شده است. و خصوصیات غیبت و ظهور آن حضرت و حوادثی که قبل و بعد از ظهور ایشان، رخ خواهد داد، در آن روایات تشریح شده است. جوانان نباید تصور کنند که این روایات محدود بوده و صرفاً در کتب شیعه موجود است. برخی از آن روایات نظیر روایت «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»(7)،نزد همۀ فرق اسلامی از متواترات است. یعنی به اندازهای از پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» صادر شده است که هیچ کس نمیتواند منکر آن بشود. لذا استفادۀ دیگری که از این روایت می شود، این است که بالاخره روزی به دست شیعه و به رهبری حضرت ولی عصر «روحی فداه» پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته میشود و عدالت اسلامی سراسر جهان را فرا میگیرد. امیدوارم که این برکت در زمان ما باشد. پروردگار عالم جمهوری اسلامی را به این نسل عنایت فرمود و امیدوارم لیاقت حضور در زمان ظهور حضرت ولی عصر«علیه السلام» را هم به نسل کنونی عطا فرماید و به دست شیعه، به رهبری امام زمان «روحی فداه» پرچم اسلام روی کره زمین افراشته شود.
نکتۀ چهارم: رَجعت
استفادۀ دیگری که از روایت ثقلین می شود، اثبات مسئلۀ رجعت است. حضرت مهدی «روحی فداه» مدتی پس از ظهور حکومت میکنند و به شهادت می رسند. انفکاک ناپذیری قرآن و عترت«علیهم السلام» تا روز قیامت، به ما می فهماند که پس از حکومت حضرت مهدی«روحی فداه»باید یکی از ائمۀ دوازده گانه«علیهم السلام»زنده شوند و بر جهان حکومت کنند و این همان معنای رجعت است. به عبارت روشنتر، بر اساس مسئلۀ رجعت، حکومت جهانی اسلام تا روز قیامت در خاندان نبوت (که زنده می شوند) خواهد بود و به اهل بیت «علیهم السلام» اختصاص دارد. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که ائمه «علیهم السلام»، آن آیات را به رجعت تفسیر کرده اند. و علامه مجلسی بیش از صد و پنجاه روایت در این خصوص در بحارالانوار آورده اند.
قاعدۀ لطف پروردگار متعال نیز اقتضا می کند که پس از ظهور حضرت مهدی «روحی فداه» تا روز قیامت، اهلبیت«علیهم السلام» روی کرۀ زمین حکومت کنند. اسوه و سرمشق در حکومت آن ذوات مقدس نیز،حضرت زهرا «سلامالله علیها» خواهند بود. چنانچه امام زمان «علیه السلام» میفرمایند که: سرمشق حکومت من، مادرم زهرا است. «فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(8)
علی کل حالٍ از روایت ثقلین این نتیجه حاصل می شود که با رجعت اهل بیت«علیهم السلام»، قرآن و عترت تا روز قیامت از هم جدا نمی شوند و در روز قیامت، قرآن کریم با آن شکل خاصّش که به صحرای محشر درخشندگی خاصی میدهد و عترت «علیهم السلام» با درخشندگی ویژه ای که دارد، لب حوض کوثر به پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» وارد میشوند.
نکتۀ پنجم: عصمت اهل بیت«علیهم السلام»
استفاده دیگر که شاید مهمتر از نتایج قبلی باشد، این است که پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» هنگام خواندن روایت شریف ثقلین، دو انگشت پهلوی شصت از دو دست خود را که هیچ کدام بزرگتر و کمتر از دیگری نیست، کنار هم قرار می دادند و روایت را می خواندند. منظور پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» از این کار این است که قرآن کریم و عترت «علیهم السلام» هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند. به عبارت روشنتر یکی از آن دو، قرآن صامت و دیگری، قرآن ناطق است. استاد بزرگوار ما حضرت امام «رضوانالله تعالی علیه» یک جمله دارند که انصافاً به دنیا و آنچه در دنیا است ارزش دارد. ایشان میفرمایند: پرودگار عالم در ازل تجلّی کرد با همۀ اسماء و صفاتش حتی اسماء و صفات مستأثرهاش، قرآن موجود شد. تجلّی دیگری کرد با همۀ اسماء و صفاتش حتی اسماء و صفات مستأثرهاش، عترت «علیهم السلام» پیدا شد. لذا هیچ کدام نسبت به دیگری افضل نیست. برای اینکه هر دو تجلّی ذاتی خداوند سبحان با همه اسماء و صفات حتی اسماء و صفات مستأثره هستند. نه قرآن مجید برتری به اهلبیت «علیهم السلام» دارد و نه اهلبیت «علیهم السلام» برتری بر قرآن مجید. پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» این مهم را متذکر می شدند و دو انگشت مساوی خود را پهلوی هم میگذاشتند و میفرمودند که قرآن و عترت «علیهم السلام»، دو ثقل گرانبها هستند. پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» قصد داشتند به جهانیان تا روز قیامت بفهمانند که همانگونه که در قرآن کریم، باطل راه ندارد «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمید»(9) و سهو و نسیان و شک و تخیّل و وهم در آن نیست، ثقل قرآن و تالی و تلو آن هم باید چنین باشد. بنابراین ائمۀ طاهرین «علیهم السلام» از شک و سهو و غفلت و نسیان و جهل و عجز،عاری هستند. صفت رذیله در آنان راه ندارد. صفت فضیلت به طور تام و اتمّ در آنها موجود است. همین طور که قرآن شریف خودش را معرفی میکند و می فرماید من باطل نیستم، در من شک نیست، در من شبهه نیست، در من کم و زیادی نیست، و هر چه هست از طرف خدا است و نیز می فرماید: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ»(10)، اهلبیت «علیهمالسلام» هم باید تا روز قیامت چنین باشند. سهو و نسیان و شک و تخیّل در قرآن نیست و هرچه هست وحی است، هرچه هست از طرف خدای متعال توسط جبرئیل با یک وضع خاصی، در لوح محفوظ، در یک لوح نورانی بر قلب پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» نازل می شد، و هیچ خدشه ای به آن وارد نمی شود، در مورد عترت «علیهم السلام» هم باید همین باور وجود داشته باشد تا مقصود پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» تحقق یابد.
پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مظاهری
------------------------------------------
1- وسائلالشیعة، ج 27 ، ص 33
2- مائده / 67
3- این متن از روایت به نقل از شیخ کلینی است. (الکافی، ج 2، ص 415) این روایت به عبارات مختلفی نقل شده که مهمترین دلیل اختلاف عبارات آن، تعدّد صدور آن در مواقع مختلف است. جهت اطلاع از مصادر روایت ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 23، ص 106 ـ 152؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 9، صص 309 ـ 375 و ج 18، صص261 ـ 289 و ج 24، صص161ـ 236 و ج33، صص 39 ـ50.
همچنین مرحوم میر حامد حسین هندی تمامی مجلدات «18 تا 21»ام کتاب عبقات را به بحث پیرامون سند و دلالت این حدیث اختصاص داده است.
4- الإرشاد إلی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 184؛ صحیح البخاری، ج 4، ص 1612 و ج 5، ص 2146 و ج 6، ص 2680؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1259؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 719.
5- کتف، استخوان پهنی است که در اصل از استخوان کتف حیوان بوده و به جهت نبودِ کاغذ در قدیم، بر روی آن مینوشتند. (لسان العرب، ج 9، ص 294(
6- الأمالی (للمفید)، ص 36؛ صحیح البخاری، ج 4، ص 1612 و ج 5، ص 2146 و ج 6، ص 2680؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1259؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 719.و الإرشاد إلی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 184؛ صحیح مسلم، ج 3، ص 1259؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 760؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 243.
7- بحارالانوار، ج26، ص 262
8- بحارالانوار، ج 53، ص 178
9- فصلت / 42: «که از جلو رو و پشت سرش باطل به آن راه نمىیابد (در احکام و معارف و خبرهایش نسبت به گذشته و آینده بطلانى رخ نمىدهد)، فرو فرستاده از کسى است که صنعش در تکوین متقن و در تشریع محکم، و خود ستوده از تمام جهات است.» 10 - انعام / 59
انتهای پیام
نظر شما